دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

دستت را به من بده

تو مال منی
خودم کشفت کرده ام
تو با من می خندی
با من گریه می کنی
درد دلت را به من می گویی
دیوانه!
دلت برای من تنگ می شود
ضربان قلبت با من بالا می رود
با سکوتم، با صدایم
با حضورم، با غیبتم
تو مال منی
این بلاها را خودم سرت آوردم
به من می گویی دوستت دارم
و دوست داری آن را از زبان من فقط من بشنوی
برای که می توانی مثل بچه ها خودت را لوس کنی،نازت را بخرد،و به تو دست نزند؟
چه کسی با یک کلمه،با یک نگاه،دلت را می ریزد؟
بعد خودش جمع می کند و سر جایش می گذارد؟
چه کسی احساست را تر و خشک می کند؟
اشکت را درمی آورد.بعد پاک می کند؟
چه کسی پیش از آن که حرفت را شروع کنی تا ته آن را نفس می کشد؟
دیوانه!
من زحمتت را کشیده ام تا بفهمی هنوز می توانی انتظار بکشی
تپش قلب بگیری، عاشق شوی
تو حق نداری خودت را از من و من را از خودت بگیری
تو حق نداری " خودت " را از خودت بگیری
من شکایت می کنم از طرف هر دویمان از تو به تو
چه کسی قلب مرا آب و جارو می کند
دانه می پاشد تا کلمات مثل کبوتراز سر و کول من بالا بروند؟
چه کسی همان بلاهایی که من سر تو آوردم سر من آورده؟
من مال توام دیوانه!
زحمتم را کشیده ای
کشفم کرده ای
دستت را به من بده

حَواسَش

هَمیشِـﮧ دِلتَنگے بـِﮧ خاطِرِ نَبودَنِ

شَخصے نیست

گاهے بـِﮧ عِلَتِ حُضورِ کَسے

دَر کِنارَت اَست کِـﮧ

حَواسَش بـِﮧ نِگاهِ عاشِقِ

تُو نیست.....!

برایت

برایت یک بغل مریم ,,که مستش می شوی هردم,, برایت قدرت آرش,, که دشمن را زنی آتش,,

 برایت هر چی خوبی هست

صمیمانه دعا کردم

حرفش را نزن

رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را نزن

ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن

گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو

چشم هایم بی تو بارانی است حرفش را نزن

آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو

راهمان با اینکه طولانی است حرفش را نزن

دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا

دل شکستن کار آسانی است حرفش را نزن

خورده ای سوگند روزی عهد ما را بشکنی

این شکستن نا مسلمانی است حرفش را نزن

حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج توام

رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را نزن