از دلت بپرس مال کیست؟
تو مال مَنی
خودم کشفت کرده ام
تو با من می خندی
با من گریه می کنی
دردِ دلت را به من می گویی
دیوانه !
دلت برایِ من تنگ می شود
ضربان قلبت با من بالا می رود
با سکوتم، با صدایم
با حضورم، با غیبتم
*
تو مال مَنی
این بلاها را خودم سَرَت آورده ام
به من می گویی دوستت دارم
و دوست داری
آن را از زبان من
فقط من بشنوی
برای که می توانی مثل بچه ها خودت را لوس کنی؟
نازت را بخرد
و به تو دست نزند؟
چه کسی با یک کلمه
با یک نگاه
دلت را می ریزد؟
خودش جمع می کند و سَرِ جایش می گذارد؟
چه کسی احساساتت را تَر و خشک می کند؟
اشکت را درمی آورد
بعد پاک می کند؟
چه کسی پیش از آن که حرفت را شروع کنی
تا تَهِ آن را نَفَس می کشد؟
دیوانه!
*
من زحمتت را کشیده ام،تا بفهمی هنوز می توانی
شیطنت کنی، انتظار بِکِشی، تپش قلب بگیری، عاشق شوی
تو حق نداری خودت را از من و من را از خودت بگیری
تو حق نداری، " خودت " را از " خودت " بگیری
من شکایت می کنم از طرف هر دویمان
از تو..
به تو..
چه کسی قلب مرا آب و جارو می کند، دانه می پاشد
تا کلمات مثل کبوتر
از سَر و کولِ من بالا بروند؟
چه کسی همان بلاهایی را که من سَرِ تو آوردم
سَرِ من آورده؟
من مال توام
دیوانه!
*
زحمتم را کشیده ای
کشفم کرده ای ...
...
نترس
چند سوال می پرسم و می روم...
یک : چند سال پیرَت کرده اند؟
دو: چند سال جوانَت کرده ام ؟
سه : از دلت بپرس مال کیست؟
چهار: اگر جایِ خدا بودی، با ما چه می کردی؟
پنج: کجا برویم ؟
که هستیم
چه تنها ، چه در جمع
اما خودمان نیستیم
انگار روحمان می رود
همانجا که می خواهد
بی صدا
بی هیاهو
همان لحظه هایی که
راننده ی آژانس میگوید رسیدین
فروشنده می گوید باقی پول را نمی خواهی؟
راننده تاکسی میگوید صدای بوق را نمی شنوی
و مادر صدا میکند حواست کجاست ؟
ساعتهایی که
شنیدیم و نفهمیدیم
خوندیم و نفهمیدیم
دیدیم و نفهمیدیم
و تلویزیون خودش خاموش شد
آهنگ بار دهم تکرار شد
هوا روشن شد
تاریک شد
چایی سرد شد
غذا یخ کرد
در یخچال باز ماند
و در خانه را قفل نکردیم
و نفهمیدیم کی رسیدیم خانه
و کی گریه هایمان بند آمد
و
کی عوض شدیم
کی دیگر نترسیدیم
از ته دل نخندیدیم
و دل نبستیم
و چطور یکباره انقدر بزرگ شدیم
و موهای سرمان سفید
و از آرزوهایمان کی گذشتیم
و کی دیگر اورا برای همیشه فراموش کردیم
" یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم