از هر کجای این شعر شروع کنی
پشت کردهام به خود
تو را با زندگیام دوئل کنم
هفت :
بر مِهر، مُهرِِ علاقه میکوبی و من
زیرِ باران
تو را از لبهایم شروع میکنم
در ترانهای به طعمِ خیابان
زیرِ پایت پائیز و این خیابانِ بیهدف را کجای جهان مقصدی ؟
که چنان میرویم و
وا ماندن
چنین که میمانیم و
وا رفتن
ابرها چشم دیدنمان را ندارند
آسمان کورکورانه تار میشود
در برخورد رعدها و برخورداری برق
بگذار بازِِ آغوشت را در چتر بازیَم
بیامان بارش و فراگیرِ تنت ...
شش :
چشمانت
شورِِ شیرین برق و
گلوگاهت
رعدهای بغضآلود ...
پنج :
در بارشِ موهایت میانِ باد
وزشِ من به فراخوانِ تنت
بازمانده آغوشی آغشته از خاک
چهار:
از هر کجای این شعر شروع کنی باد میوزد
و پاهایم مغموم ایستگاهیست خالی از مقصد
که نیستی کنارم
کنارم باش!
چه فرق میکند؟
حالا دیگر چه شیر باشم چه روباه
دو روی سکه خطِ چشمِ توست
سه :
دو :
از هرکجای این شعر شروع کنی
یک :
دوستت دارم!
mitra
1391/12/24 ساعت 04:09