نشنیدی صدات کردم


تو نشنیدی صدات کردم نمیدیدی نگات کردم
ازت خواستم نفهمیدی چی میخواستم نپرسیدی
تو دنیای خودت بودی و میرفتی تو دائم زیر لب چیزی رو میگفتی
تو روی آسمونها در سفر بودی همش آشفته و آسیمه سر بودی
حالا از من میپرسی من کجا بودم مگه یک لحظه من از تو جدا بودم
تو که عزم دیار عشق و کردی که تا عاشق نشد دل برنگردی
تو که نامهربونی پرپرت کرد گل عشقو ولی پرپر نکردی
چرا از گذر سینه ی ما گذر نکردی چرا این عاشق آشفته رو خبر نکردی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد