نظرات 1 + ارسال نظر
omid 1391/11/06 ساعت 01:06

هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حال و روزم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه برحافظ تفال می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت:
ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد