معرفت

بر رفیقان ، این زمان، دل را مَبَند،

گرمی دل را به تاراجت دهند....
می فروشند آن دلِت را، نَه به قیمت .....بلکه ارزانت دَهند!....

من رفاقت را تمامش کرده ام بر دوستان !!
در خَمُ و پیچ رفاقت بوده ام آبِ روان!!
چون رسید نوبت به آن ها من ندیدم با مَرام !!!!!!

چون بپرسی معرفت از آن همه بی معرفت گویند به تو:
سَر بریدند این زمانه مَردُمَش !!
با وفایی بس عجیب است در میانِ ساکنش !
باز کن آن چَشمِ زیبایت ببین؛
بی دلیل از تو نوشتم شعری از دلتنگیم.....

میکنم تقدیمِ تو این شِعرَکم را ای عزیز؛
تا بماند تا ابد در خاطِرَت ،
رد پایی از مَنِ با معرفت!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد