ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تمامِ فکرهایم را کرده ام
بهترین راه همین است که یک شب زلزلهای بیاید
قاره ی من را به قاره ی تو نزدیک کند
همان شب من تنها جاده ی مانده تا رسیدن را بدوم
و بدوم
... و بدوم
صبح تو را کنارِ خانه جنگلی کوچکی ببینم
که بیقرارِ آمدنِ من ایستاده ای
با سرِ انگشتان مردانه ات موهایِ سیاهم را پشتِ گوشم بزنی
و با مهربانی بپرسی
صبحانه نانِ محلی میخوری با پنیر و گردوی تازه؟؟
نکند یوسف عمرم رود از مصر خیالت / باز آواره ی تنهایی چاهم بکنی . . .
قاب را باید شکست .. اما کدامین قاب را؟!
قاب عکس سنگ یا قاب زلال آب را ؟!...
کهکشان ها را رصد کردیم شب ها تا شما
قاب می کردید عکس کرمک شبتاب را ؟!
می توان در پرتو اندیشه های تابناک!
کهنه کرد افسانه ی خورشید عالمتاب را
با شمایم با شما ای بندیان نقش ها
قاب را باید شکست اما کدامین قاب را ؟
گرچه آلوده ی دنیای فریبم اما سینه ای پاک به پهنای صداقت دارم ،
دل من عاطفه را می فهمد ، با کسی سبزتر از عشق رفاقت دارم . . .
نمیدانم روزگار تغییر میکند یا آدمها... اما دلم میخواهد آنقدر تغییر کنم که دیگر خودم هم پری سالها ی دور را به یاد نیاورم
نه اینکه دلم برای گذشته تنگ نشود...نه اینکه دلم هوای دیدن کسی را نکند که سالها گوشه ای از قلب و ذهنم را گرفته بود ...نه اینکه دلم هوای دلخوشی های ساده و خالص کودکی را نکند ...نه
اما تر و خشک با هم میسوزند ...میفهمی که چه میگویم ...خوب و بد یکجا می آید و دلتنگی به یکباره .
مثلا یک عمر حواست هست دلش را نرنجانی و طوری بگویی راهمان جداست که دلش نشکند و فوق فوقش ترک بردارد...بعد از سالها مدارا طوری جوابت را میدهد که نه تنها دلت بلکه روحت هم فرو بریزد و ...بگذریم ؛دیگر چه فایده !
دلم تغییر میخواهد...ظاهر جدید...روزهای جدید...آدمهای جدید با همان دلهای ساده و بی ریای گذشته که انگار اینروزها روزگار فقط دلها را تغییر میدهد و بس!
یعنی اگر بخوام برای پست های زیبات کامنت بذارم باید برای تک تک پست هات کامنت بذارم

راستی اگر خواستی لینکم کن
من که لینکت می کنم
salam man linket kardam
wa mamnon ke sar zadi