خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاستراحت جان و شفای دل بیمار آنجاستمن در این جای همین صورت بی جانم و بسدلم آن جاست که آن دلبر عیار آنجاستتنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیمفلک این جاست ولی کوکب سیار آنجاستآخر ای باد صبا بویی اگر میآریسوی شیراز گذر کن که مرا یار آنجاستدرد دل پیش که گویم غم دل با که خورمروم آن جا که مرا محرم اسرار آنجاستنکند میل دل من به تماشای چمنکه تماشای دل آن جاست که دلدار آنجاستسعدی این منزل ویران چه کنی جای تو نیسترخت بربند که منزلگه احرار آنجاست
عاشق موهای بلندماما حیف که او را نمی یابم
کـُجـا پـنـاه بـــرم ؟ دسـت هــای تـو دورنـد و خـُدایـان جـبـار تــر از هـمـیشـه قـهـار تــر از هـمـیشـه بـرنـشسـتـه انـد بـر سکـوی مـسخ بـاورهــا خیـره سـری خـُدایـان را چـگـونـه بـرتـابـم وقـتـی تـو نـیـستـی ای یـــار ای پـنـاه همـیـشـه !
خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست
راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست
من در این جای همین صورت بی جانم و بس
دلم آن جاست که آن دلبر عیار آنجاست
تنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیم
فلک این جاست ولی کوکب سیار آنجاست
آخر ای باد صبا بویی اگر میآری
سوی شیراز گذر کن که مرا یار آنجاست
درد دل پیش که گویم غم دل با که خورم
روم آن جا که مرا محرم اسرار آنجاست
نکند میل دل من به تماشای چمن
که تماشای دل آن جاست که دلدار آنجاست
سعدی این منزل ویران چه کنی جای تو نیست
رخت بربند که منزلگه احرار آنجاست
عاشق موهای بلندم
اما حیف که او را نمی یابم
کـُجـا پـنـاه بـــرم ؟
دسـت هــای تـو دورنـد
و خـُدایـان
جـبـار تــر از هـمـیشـه
قـهـار تــر از هـمـیشـه
بـرنـشسـتـه انـد بـر سکـوی مـسخ بـاورهــا
خیـره سـری خـُدایـان را
چـگـونـه بـرتـابـم
وقـتـی تـو نـیـستـی
ای یـــار
ای پـنـاه همـیـشـه !