ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بآز یَقـه اَم رآ چَسبـیده ای .. که بَـرآیــَت شـِعـر بـِگـویـَم "مَـعشـوق" ...! ... شِـعـر "تـویـی"... .. ایـنـهـآ هَمَـش بَــهــآنـه اَنـد ...!!!
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
به جستجوی تو
بر درگاه کوه می گریم ،
در آستانه ی دریا و علف
به جستجوی تو
در معبر بادها می گریم،
در چار راه فصول،
در چار چوب شکسته پنجره ای
که آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد.
چه بود؟ این تیر بی رحم از کجا آمد؟
که غمگین باغِ بی آواز ما را باز
درین محرومی و عریانی پاییز ،
بدینسان ناگهان خاموش و خالی کرد
از آن تنها و تنها قمریِ محزون و خوشخوان نیز؟
با نفس های تو
من
راه برم تا دل روز
ورنه
این شب
چه حسودانه
ستاده به در صبح مراد.
با صدا های تو
من
تازه نفس میگیرم
ماه را می بویم
تا نسیمی مگر از خاور جان
غنچه ی ناز ترا
باز کند
در گل صبح.
پرسید چرا دیر کرده است؟نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟
خندیدم و گفتم:او فقط اسیر من است تنها چند دقیقه دیر کرده است
امروز هوا سرد است شاید موعود قرار تغییر کرده است
خندید به سادگیم....
و گفت:احساس پاک تو را به زنجیر کرده است .
گفتم از عشق من چنین نگو..
گفت:خوابی... سالهاست دیر کرده اس
در ایینه به خود نگاه می کنم.....
اه....
عجب عشق تو مرا پیر کرده است..
راست گفت.... ایینه دیگر منتظر نباش
"او"برای همیشه دیر کرده است..
او فقط اسیر من است..