صبورانه

گنجشکی زخمی بودم .......... خسته از لحظه های تب آلود بی کسی .......... دستخوش دغدغه های جور واجور ............... نگاهم به پنجره ی رو به خدا دوخته شده ........... توچرا صبورانه بر بالهای من ..................... ............مرهم گذاشتی؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد