وقتی زخم‏ها در شعرم متولد می‏شوند

بازگشتن آرامم نمی کند


حتا به شعر


راه رفتن آرامم نمی‏کند


که نخواست همگامم باشد آن دیگری


اما چه بگویم


وقتی زخم‏ها در شعرم متولد می‏شوند



و اندامم در کلمات آرامش می‏یابند


تار است کلماتی که به آن دلبسته‏ایم


سرد‏ است روزهایی که در آن زندگی می‏کنیم


و خبری نیست از مقصدی که پیش رو داریم

نظرات 1 + ارسال نظر

می شود به فنجانی چای مست شوی

به سیگاری نئشه

و به لبخندی کامیاب!

اگر "او"یی که باید ... روبرویت نشسته باشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد