هر کاری کردم که تو رو گم کنم از خاطرهها
به در بسته خوردم و باز از تو گم شد لحظهها
خاطرههای بودنت چه جور فراموشش کنم
دلی که تو آتیش زدی چه جوری خاموشش کنم
جای نگاتو پر نکرد هیچ کسی با هر چی که بود
انگاری تو خون منی، تو پوست و گوشت و تار و پود
گــاهے خــیـــال مــی کــنــم
خــدا روےی لــحــظـﮧهـــایــش قـــیــمـت گــذاشــتـــﮧ اســت ...
خــیــلــے از شــبهــا ارزانــی خـــودش !
امـــآ...
یــک شـبهـایــی هـســت
کــﮧ بــراے آدم
زیــادی گــراטּ تــمــام مـی شـود
باور کن!
امروز هم دوباره
ویولنم را سر خاکت کوک کردم
که شعر از من جا بماند و
من از تو..
که دست های من
وکیل وصی تمام نت هایی است
که از حافظه خاطرات تو
جا مانده اند..
تو نیستی و
این ویولن می داند که
از خاک و سنگ ترانه در نمی آید..
مستأصل شده ست از جای خالی ات..
که
گیر کرده ای
لای این سیم ها و
این آرشهء لکنت گرفته
عادت کرده است به..
"با تو رفتم
بیـــــــ تو باز آمدم
از سر کــــــوی او... دل دیــــوانه..
تو ای ناکام... دلِ..