دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

چقدر بال و پر زدم ...!

بالشت ات را روی صورتم می فشارم ؛
فصل کوچیدن ات آنقدر ناگهانی سر رسید که،
پر هایت را جا گذاشتی در میان رویاهایمان ...
ناگزیر شده ام که یک روز ،
برای دیدن ات بیایم،
پرهایت را پس بدهم ،
فقط وقتی آمدی آرزوهایمان را از پای
پنجره جمع کن و از رهگذران بپرس ،
برای دیدن ات چقدر بال و پر زدم ...!


..........................................

Foto: ‎باغبان هایی را دیدم شیفته ی چمن هایشان...
پیرزن هایی عاشق شلوارهایشان...
و در همین حوالی, در همین قلمرو احساسات شبیه عشق بود
که من خودم را پیدا کردم......

..........................................
سین گافــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‎


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد