هنوز خستهام از فهمِ حجمِ ثقیل نابهنگامِ تنهاییِ خودم
من تو را بیشمار ... بیشمار ... دوست داشتم
تو اما چیزی بیش از یک تهدید در سر داشتی
رفتن ... عزیزم ... تقدیر نبود
... تصمیم بود
فقط درد نیست
... اعتراف هم هست ...
مشقّت تحملِ نداشتن تو
... برای همیشه
... به مضحکه میگیرد هضمِ خفّت آورِ داشتنِ کسی را ... که ... هرگز نبوده است
در هراسِ سکون بعد از تو
...سهمی از سقوط میشوم
در سوگِ خودم
... دچار یک دقیقه سکوت میشوم
هزار لعنت
هزار لعنت
به روزگاری که رفتنِ تو را بر بستر فعل جاری کرد
هزار لعنت
به روزگاری که هیچ یقینی برایِ بازگشتی دوباره باقی نگذاشت
فقط درد نیست
... اعتراف هم هست
من ... من ... هنوز خاطراتم را با غبارش دوست دارم ...
نیکی فیروزکوهی
من ,
نگرانِ نیامدنت نیستم
نگرانم بیایی و من را
با این ابروهایِ گره خورده
گونه هایِ فرو رفته ,
با این لبهایِ سیاه
پیشانیِ چروک
به جا نیاوری
نشناسی
من ,
نگرانِ نیامدنت نیستم
نگرانم بیایی
و من را به جا نیاوری
نشناسی .
رفتن را نمی توانم تحمل کنم.
چه پشتت آب بریزم،
چه بی خبر رفته باشی.
رفتن برای من درد است. چون در آن لحظه که دیگر نباشی، زمان روی لبه ی تیزش می ایستد.
و من طول می کشد تا بفهمم باید راه بیفتم.
رفتن به گوشم که می رسد، لال می شوم...
خداوند همیشه مراقب پرواز زیبایت باشد...
من تو نبودت
جز اشک و حسرت
جز گریه کردن ، کاری ندارم
بی تو نمیشه ، بی تو نمیخوام
حتی یه روزم دووم بیارم
بی تو چجوری ، با خاطراتت
روزا و شبها رو بگذرونم
خاطره هامون از خاطرت رفت ،
اما هنوزم دلتنگشونم
من ، بی تو نابودم
ببین زندم ولی دنیای من مرده
تو ، دنیای من بودی
ولی دوریت منو از پا درآورده…♫♫♫
میترسم از این
فکری که پُرشد
از این سکوت و تنهایی و درد
کاش بعد یک عمر
عادت به این درد
این زخم کهنه سر وا نمی کرد
این کوله بار تنهاییا که
سنگینی کرده باز روی شونم
باز با خیالت
تاوقتی زنــــــدم
رو دوش خستم هی می کشونم…♫♫