دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

زندگی فقط لحظه ها هستند...........

مردی در حال مرگ بود..

وقتی که متوجه مرگش شد خدا را با جعبه ای در دست دید.

خدا: وقت رفتنه !

مرد:به این زودی ؟ من نقشه های زیادی داشتم !

خدا: متاسفم ولی وقت رفتنه.

مرد: در جعبه ات چی دارید؟

خدا: متعلقات تو را.

مرد: متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من ؛ لباسهام ، پولهایم و ......

خدا: آنها دیگر مال تو نیستند آنها متعلق به زمین هستند.

مرد: خاطراتم چی؟

خدا: آنها متعلق به زمان هستند.

مرد: خانواده ودوستهایم ؟

خدا: نه ، آنها موقتی بودند.

مرد: زن و بچه هایم ؟

خدا: آنها متعلق به قلبت بود.

مرد: پس وسایل داخل جعبه حتما بدنم هستند!

خدا: نه، نه .... آن متعلق به گردوغبار هستند.

مرد: پس مطمئنا روحم است!

خدا: اشتباه می کنی، روح تو متعلق به من است.

مرد با اشک در چشمهایش و با ترس زیاد جعبه در دست خدا را گرفت و باز کرد و دید خالی است!

مرد دلشکسته گفت: من هرگز چیزی نداشتم؟

خدا : درسته. تو مالک هیچ چیز نبودی!

مرد: پس من چی داشتم؟

خدا: لحظات زندگی مال تو بود. هرلحظه که زندگی کردی مال تو بود.

........

زندگی فقط لحظه ها هستند................

قدر لحظه ها را بدانیم و

لحظه ها را دوست داشته باشیم

نظرات 1 + ارسال نظر
احمد-ا 1393/05/12 ساعت 07:11

چقدر خوب و زیبا

....
زندگی فقط لحظه ها هستند................

قدر لحظه ها را بدانیم و

لحظه ها را دوست داشته باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد