دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

خدا میداند ومن

دلم می لرزد
وقتی که آن سوتر ازمن ؛حتی
قدم میزنی
وقتی به همه چیز
فکر میکنی
به جز من
که هزار پرنده را به سمت تو پرواز داده ام
و نمی دانم از کدام پنجره نیمه باز
وارد شدی
که سکوتت
به هزار ترانه می ارزد
وبوسیدنت....
بوسیدنت......بوسیدنت............

این راز را فقط خدا میداند ومن
وهزار پرنده ای
که دیگربه آشیانه باز نمی گردند.
ای کاش زمان می ایستاد
وقتی آغوش تو
بی مضایقه مرا می خواند

من عاشقت نمی شوم
هرگز؛
چرا که
قبل از این که ببینمت.
عاشقت بودم
این کشف
به سیب احتیاجی نداشت.
اهلی تر ازمن کجا سراغ داری؟
من که با هر وزیدن باد در گندمزار
به یاد تو می افتم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد