دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

گم کرده


ما همدیگر را گم کرده بودیم .
انگار کسی دیواری بین ما حایل کرده بود که ما همدیگر را نبینیم .
من در تب او می سوختم ، و او در تب من .
چون نگاه های آتشین او نشان می داد که او به من علاقمند نیست ،
دیوانه ی من است ،
و من التماس را در آن چشم ها می خواندم

نظرات 1 + ارسال نظر
احمد-ا 1393/05/04 ساعت 01:10

باید همون التماس تو رو در چشم های او می دیدی وگرنه
گم کرده ات او نمی شد !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد