دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

نمی داند


امروز
با چشم هایی باز مرده ام
و دوباره با چشمانی بسته خواهم مرد
وقتی
دستی که زیر تابوتم را گرفته است
با دست دیگری به خانه می رود
و جای اسم من
نام دیگری را به زبان می آورد
شاید
باورش شده باشد
که مرده شورها
رد انگشتانش را
از بدنم پاک کرده اند
یا
دستی که تابوتم را به گور می برد
فکر او را از سرم در می آورد
اما خوب می دانم که نمی داند
مرگ
دست گرمی ست
که سردی سلامش را
هیچ وقت نمی توان حدس زد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد