دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

مرهمِ اشکهایم



"چـادر سـیاه" مـادرم
گوشه اش را می گرفتم و راهم را
از میان هیاهوی بازار پیدا می کردم
زبری اش، بهتر از هر دست نوازشگری
مرهمِ اشکهایم می شد
حالا در این بیـراهه ..
منِ سرگردان و گریان چه کنم ..!؟

دیروز دستش تــــــُـــو دستت بود امروز بغضش تـــُـــو گلوت ....


من ... جوان مرده‌ام
خیلی‌ جوان
می میری وقتی‌ دلخوشی نداشته باشی‌
آرزو نداشته باشی‌
وقتی‌ یک روز از خوابِ دیازپام زده ات بلند میشوی و دنیا را تار می‌‌بینی‌
وقتی‌ رویا‌ها چهار خانه می شوند...
انگار زندگی‌ را از پشتِ پنجره می‌‌بینی‌
می میری وقتی‌ نیکوتین می‌‌شود صبحانه و ناهار و شامت
برایت ویتامین تجویز می کنند و آرام بخش
به جایِ آفتاب
به جایِ آبیِ آسمان
به جایِ کمی‌ آغوش باز
به جایِ صحبت از پرنده
تازگیها کشف کرده ام مثل من زیاد هستند
آنهایی که از روشنی جایی‌ که نشسته اند ظلمات را می‌بینند
تو می‌‌فهمی
ما دیوانه نیستیم
ما فقط جوان مرده ایم

چه کنم !!!

بخوام از تو بگذرم من با یادت چه کنمم !!!

تو رو از یاد ببرمم با خاطراتت چه کنم

حتی از یاد ببرم تو رو خاطراتتو ، بگو من با این دل خوونه خرابم چه کنممم

جز یک شب


حسرت روزهای رفته را نمی خورم

جز یک شب تابستان

که حسابش جداست !


علیرضا روشن
Foto: ‎مادرت تو را می بیند

خواهرت، پدرت، مردم غریبه

هزار نفر تو را می بینند

همه تو را می بینند

آن وقت، من که دوستت دارم

من که از همه بیشتر دوستت دارم

تنهایم!!

علیرضا روشن‎حسرت روزهای رفته را نمی خورم

جز یک شب تابستان

که حسابش جداست !


مردن


مردن اصلا هم اتفاق پیچیده ای نیست

نه به آمپول هوا نیاز دارد

نه طناب دار

همین که روزی چند بار زیر سیگاری ات را خالی کنی

همین که کمربندت را چند خانه عقب تر ببندی

همین که خوابت ببرد و چراغ اتاقت روشن بماند

مرده ای

من مرده های زیادی را می شناسم

که هر روز ساعت هشت صبح سر کار می روند

سر کرایه با راننده تاکسی دعوا میکنند

و تعطیلاتشان را در گورهای دسته جمعی

با هم جشن میگیرند

راستی...

تا یادم نرفته بگویم

اگر همین جا توی همین شعر خوابم برد

لطفا یک نفر چراغ ها را... !

یکی از همین روزها .....


یکی از همین روزها
از تمام
مرزهای دنیا می گریزم
و
به کشوری دوردست
در دستهایت
پناهنده می شوم
Foto: ‎یکی از همین روزها
از تمام
مرزهای دنیا می گریزم
و
به کشوری دوردست
در دستهایت
پناهنده می شوم‎

میزان دلتنگی


هیچ علمی
میزان دلتنگی ام را
تخمین نمی زند...

لعنت
به تمام
دانشمندان!!
Foto: ‎هیچ علمی
میزان دلتنگی ام را
تخمین نمی زند...

لعنت
به تمام 
دانشمندان!!!

سوزان قاسمیان‎

یادم نیست...

یادم نیست
اولین بار من تورا دیدم یا تو مرا؟
من عاشق تو شدم یا تو عاشق من ؟
اولین بار من تورا نوازش کردم یا تو مرا ؟
من دست تو را گرفتم یا تو دست مرا؟
اولین بار من تو را بوسیدم یا تو مرا؟
تو در اغوشم کشیدی یا من تو را؟
اولین بار دل من بود که لرزید یادل تو؟
اشک من بود که چکید یا اشک تو؟....
اولین ها را عجیب یادم نیست..........
اما !
این اخرین ها را خوب یادم هست....
اخرین بار تو مرا نبوسیدی... 
تو دستم را نگرفتی
تو نوازشم نکردی

آخرین بار تو گفتی‌ بیا اما

خودت نموندی........
اخرین بار
تو
برای همیشه
رفتی
و
من برای همیشه ماندم
اخرین بار را خوب یادم هست............

Foto: ‎این روز های من !
پر شده از تردید های موهوم .....
پر شده از چرا های تا همیشه بی چواب.......
پر شده از سردرد هایی گنگ..........
پر شده از بستر هایی خالی...........
پر شده از اشکهایی که اخرین سربازان این نبردند
پر شده از حسرتهایی که تا همیشه در دلم خواهند ماند............
چه روزهای سیاهی است این روزها............

انگار این روز ها
تعبیر
همان کابوس هایی است
که بعدش
تو بودی
و
مرا سخت در اغوش می کشیدی
وقاطعانه می گفتی
خواب زنها وارونه است.............‎

تو اینجایی,,,


تو اینجایی
حتی اگر
نباشی
حتی اگر
چشمهایم
چشمهایت را نبیند......./
تو اینجایی
حتی اگر
تمام حنجره های دنیا
شهادت به نبودنت بدهند............/
تو اینجایی
از من
با من
در من
تا من ......./
من سالهاست
که دیگر
از کوچه یادهای خودم
کوچ کرده ام

در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی


 
عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی .. دوست خواهم داشت بی آنکه بگویم .. درد دل خواهم گفت بی هیچ کلامی .. گوش خواهم داد بی هیچ سخنی .. در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی .. در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حرارتی .. اینگونه شاید احساسم نمیرد