دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

یادم هست


از انگشتانم شروع کردی 
آرام آرام 
بالا خزیدی 
در یاخته هایم رخنه کردی 
یادم هست 
بند دلت را 
با میخ به سینه ام کوبیدی 
خستگی هایت را 
پشت به پشت 
به من تکیه دادی 
و من، همچنان ایستاده بودم 
آری 
پیچک ها 
در اوج بی خبری دیوار قد می کشند. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد