دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

این روزا

تا جا لا شده دلت بگیره ؟؟؟؟ از دست قصه دق کنه بمیره ! تا حالا شده که یه روز بی خبر عشقت بره بهونشو بگیری.... کم بیاری دلت بخواد بمیری..... حالم بد جور خرابه !! تا حالا تنها یه جا نشستی بی سر صدا توی خودت شکستی.... حس خجالت بشینه رو چهرت از اینکه حس کنی اضافی هستی ؟! تا حالا شده چیزی ببینی دلت بخواد کور بشیو نبینی ! واسه پنهون کردن گریه هات زیر بارون بدون چتر بشینی !! دیگه بریدم... به هر چی نمیخواسم رسیدم.... دیگه بسه... عذاب قبر کشیدم....
نظرات 1 + ارسال نظر
آرشید 1393/04/28 ساعت 16:48 http://sheed.blog.ir/

حتی دور ترین آدمها
با هم نسبتی قریب دارند ...
بواسطه ی درد .


چشمهایم را بسته ام از درد ...
زنده ام ...
حوصله ی مردن ندارم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد