دیده بودم وقتی سیب ها و عشق ها ممنوعه می شوند خدا خلاصه در باران از ابرها می چکد دیده بودم هرچند که تو باورت نشود اما من دیده ام عریان ترین واژه ها را دیده ام که بی شرمانه تو را وصف می کنند و حیا گاهی تنها کلمه ای کوچک و در کمال نیست شدن ، هست می شود گوشه ی چپ ِ ذهن ِ مشوش منی که از هفت آسمان تنها یک ستاره داشتم از هیچوقت های کلافه که آنهم از سر قضا و قدر درست وسط مردمک چشمت سو سو می زند آرامش آسمانهایم گرو ِ پلک زدن های توست این روزهای خاکستری تا از آسمان سنگ نباریده مرا باور کن
دیده بودم
وقتی سیب ها
و عشق ها ممنوعه می شوند
خدا خلاصه در باران
از ابرها می چکد
دیده بودم
هرچند که تو باورت نشود
اما من دیده ام
عریان ترین واژه ها را دیده ام
که بی شرمانه تو را وصف می کنند
و حیا گاهی تنها
کلمه ای کوچک
و در کمال نیست شدن ، هست می شود
گوشه ی چپ ِ ذهن ِ مشوش منی
که از هفت آسمان
تنها یک ستاره داشتم
از هیچوقت های کلافه
که آنهم از سر قضا و قدر
درست وسط مردمک چشمت سو سو می زند
آرامش آسمانهایم گرو ِ پلک زدن های توست این روزهای خاکستری
تا از آسمان سنگ نباریده
مرا باور کن