دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

آخر این قصه


شهرزاد خوبی نبودی ....
و آخر این قصه نیمه کاره ماند...
می نشینم کنار تخت و برای جای خالی ات 
شعری را که دوستش داشتی می خوانم...
دست های سایه ات را می گیرم...
نوازشش می کنم و رو به این آخرین تکه ای از تو
که باقی مانده است در من هنوز
می گویم:می دانی...؟
من یک عادت عجیب دارم...آنهایی را که می روند

بیشتر دوست دارم.. . !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد