دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

و برای اولین بار می فهمم


یک روز
پیراهنم رفته رفته رنگ می بازد و
سفید می شود
روزی که انتظار دست های تو را
برای آخرین بار آه می کشم
و برای اولین بار می فهمم
دستی که آخرین دکمه ها را باز می کند
می تواند
به بستنِ چشم ها آمده باشد.

ه
Foto: ‎یک روز
پیراهنم رفته رفته رنگ می بازد و
                                       سفید می شود
روزی که انتظار دست های تو را
برای آخرین بار آه می کشم
و برای اولین بار می فهمم
دستی که آخرین دکمه ها را باز می کند
می تواند
به بستنِ چشم ها آمده باشد.

لیلا کردبچه‎

نظرات 1 + ارسال نظر

بعضی آدمها را نمی شود ، داشت ..

فقط می شود یک جور خاصی دوست شان داشت ..

بعضی آدمها ، اصلاً برای این نیستند که برای تو باشند ..

یا تو برای آنها !

اصلاً به آخرش فکر نمی کنی

آنها برای این هستند که دوست شان بداری ..

آن هم نه دوست داشتن معمولی ،نه حتی عشق ..

یک جور خاصی دوست داشتن ، که اصلاً هم کم نیست ..

این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم در کنج دلت تا ابد

یک جور خاص دوست داشته خواهند شد ...

مثل تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد