دلم پر کشیدن می طلبه تا در این روزها و شب ها سخت تو
در کنارت باشم
تو باشیو و من
داد بزنی
گریه کنی
و من با داد و گریه ات و . . .
صدات کنم
اسمت را ببرم
برایت چای بزارم
آب خنک به دستت بدهم
مهربانی کنم برایت
و . . .
و . . .
و . . .
جفا به خودم دارم میکنم که
در کنار تو مهربان عزیز این لحظات سخت نیستم
بی وفا نیستم
اما تو را جا و مکانی دورتر از مت دارم
عزیزمی مهربون سخت کوش
way ahmad che ghad in dard sangine man koja tab ino daram hawas arti gerftam
بیا باور کن م ی ت ر ا
کتار تو نشسته ام من
ساکت و آرام
نگاهت میکنم از دل
که نقاشی کنم اون دل
بیا آرام بگیر در کتار من
نوازش میکنم دردت را
که تو لایق آن باشی
چقدر لذت داره با اشک هایت
وضو ساختن برای دل
تو رو خواباندن بر سر زانوانی
صدای غش غش هر اون
نوای برای گوش هایت دارد
ندارم هیچ برای تو
ولی دلی دارم که دوست میدارم
و این کافیست برای ما
که از تنهایی در ائیم ...
بگو بگو بگو
بیشتر بیشتر و بیشتر
احساسات تو رو خفه ممکن
داد بزن
گریه کن
یکی کنارت هست همش را خریدار است
بگو ...
بیشتر...
با احساس لطیفت ...
بیا
راحت باش
راحت تر
آفرین
بیشتر
خوبتر
مهربانم ...
می بینم که چقدر خسته ای ...
فقط
و فقط نقاشی هایم را تائید میکنی...
حواست هست
که چه نقاشی می نویسم برایت ...
هر وقت اتگشتان خسته ات را
سراغ تائید کامنتم می بری
احساسم این است که
دستی به سر و روحهم با اینهمه نامهربانی های که بر تو از همین انسانهای رفته است می کشی و
این بعنی تو هنوز ...
مهربان
مهربانیهایت را می ستایم ...
میدانم که سرودن یا که
نوشتن بر تو سخت آید
ولی بر من هم سخت است تو را در این شرایط تنهایی تنهایت بگذارم
مرا تحمل کن
حداقل بگو خب !!!
ahmad aziz bawar kon daghonam hala hame mikhan wase 40 beresam lanatiha nemifahman sakhte khosh bodam ke hastesh ba digari haminke nafas mikeshe ama hala chi jawab nadadnamo dalil bar ranjha bezar ke az hame ja mibare
سفر با تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
کنار تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو ماندن
دلی خواهد
به وسعت دریــــــــــــــــــــــــــــــا
که تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو موج اون دریایی
که هیچکس از خروشان تــــــــــو
چیزی نمی داند ...
تو مهربانترین م ی ت ر ا
می فهمم چگونه ای ...
چقدر دوست داشتم برایت بودم
در کنارت
و دستهایت را می گرفتم
عرق پیشانی ات را پاک میکردم
بهت دسنمال کاغذی میدادم
تو رو نوازش میدادم
درد را از مغز استخوانهایت می ربودم
گریه ات را می خریدم
جانانه بهت نشون میدادم که م ی ت ر ا عزیزم تو تنها نیستم من پبش توهم عزیزم
م ی ت ر ا عزیزم
یه چند روزی اینجا تعطیله
و من هستم با دنیای مجازی و وبلاگم و وبلاگ شما
م ی ت ر ا ی همیشه دلتنگ ...
اگر خواستم ندا بده تا در کنارت باشم
همه ساعت و روز و شب من برای تو و برای این روزها و شب ها ی سخت ترت
احمد هست در کنارت
نمی دونم دسترسی راحت به تلفن داری و لازمه که بهت شماره موبایلم بدهم یا نه ؟!
به هرحال رو من برایت یه حساب کوچلو باز کن ...
عزیزمی
سلام عزیزم
آدینه روزت ، آئینه باد
خیلی خسته و دلتنگی ...
پست های شلوغی داری
بیشترتر حاضری
برای استراحت تو هم فکر کن
هر چند در خواب هم ...
کمی به دشت و صحرا بزن
دستم را بگیر تا گرمای تنت یکم پایان نیاد
تو فقط برای امروز نیستی مهربون
فردا هم در راه است
لحظات به سرعت میگذرند
گذشته رفت و گذشت
امروزت را دریاب
عزیزمی
دلم نمآید که برای پست هایت در اونجا نظر ندهم
ولی
دلم هم میخواهد تو اونجا برای تنهایی خودت بدون مزاحمت و کامنت هایمون که شاید گاه گاه تو رو رنجور تر کند برای خودت باشی
هنوز خوب نگرفته ام که چرا منو اینجا هدایت نمودم و تنهایی باید اینجا باهات باشم
اما هیچ میدانی اینجا برایم داره میشه خونه ی من و تو
سقف و اتاق مشترک ما
اینجا بیشتر بوی تو برای من داره
اینجا ما گویی محرم همدیگر میشه
احساس خوبی در اینجا بر من حاکم میشه
فقط اینجاست که احساس میکنم تو رو پیش خود دارم
مگه میشه نو هم این احساس نداشته باشی
بیا عزیزم با هم ...
خواب که باشی من بالا سرت و
چه زیبا ست که یکی باشه موهایت را حتی در خواب برایت شانه کنی و تو
با آرامش و خیال خوش و بدون ترس یدونی یکی برایت هست و نگرانی نیست چند دقیقه اون چشم های زیبایت را بر خودت ببندی
و تمام خیالت این باشه که وقتی خستگی از تنت رفت و چشم هایت را باز نمودی همونی را که در خواب داشتی در بغل تو است و به انتظار تو
و دوباره ...
زیبای من ارام بگیر
یک شبی مـــجنون نمازش را شکست
بی وضـــو در کوچه لیــــــلا نشست
عشــق آن شب مست مستش کرده بود
فـــارغ از جام الستش کــــــرده بود
ســـجده ای زد بر لب درگـــــــاه او
پر زلیـــــــــــلا شد دل پـــر آه او
گفت یا رب از چه خـــوارم کـــرده ای
بر صلیب عشـــق دارم کــــــرده ای
جــــام لیــــــلا را به دستم داده ای
ونــــدر این بـــازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جــــانم می زنـــی
دردم از لیــلاست آنــــم می زنـــی
خسته ام زین عشـــق، دل خونم مکن
من که مـــجنونم تو مجــــنونم مکن
مـــــرد این بازیــچه دیگر نیــستم
این تو و لیـلای تو ... مــــن نیــستم
گــــــــــــــــــــــــــــفت:
ای دیـــوانه لیــــــلایت منـــــم
در رگ پیــــدا و پنهانــت منـــــم
سال ها با جـور لیــــــلا ساخــــتی
من کنارت بـــــــودم و نشناخــــتی
عشق لیــــــلا در دلت انــــــداختم
صد قمــــار عشق یک جــــــا باختم
کــــردمت آوارهء صحرا نـــــــشد
گـــفتم عاقل می شوی اما نـــــشد
ســـــوختم در حسرت یک یا ربـــت
غــــیر لیــــلا برنیامـد از لبــــــت
روز و شب او را صدا کــــردی ولــــی
دیدم امشب با منی گــــفتم بلــــــی
مطمئن بــــودم به مـــــن سرمـیزنی
در حـــــــریم خانــــه ام در مــیزنی
حال این لیــلا که خـوارت کرده بــــود
درس عشقـش بیقرارت کــرده بـــــود
مــــــرد راهش باش تا شاهت کنــــم
صـــــد چو لیــلا کشته در راهت کنـــم
سلام
هنوز نفهمیدم چرا من اینجاهم
اما ببخش اگر می بوسمت یکبار در این قایق
salam dost aziz khosh omadi
دلم پر کشیدن می طلبه تا در این روزها و شب ها سخت تو
در کنارت باشم
تو باشیو و من
داد بزنی
گریه کنی
و من با داد و گریه ات و . . .
صدات کنم
اسمت را ببرم
برایت چای بزارم
آب خنک به دستت بدهم
مهربانی کنم برایت
و . . .
و . . .
و . . .
جفا به خودم دارم میکنم که
در کنار تو مهربان عزیز این لحظات سخت نیستم
بی وفا نیستم
اما تو را جا و مکانی دورتر از مت دارم
عزیزمی مهربون سخت کوش
way ahmad che ghad in dard sangine
man koja tab ino daram hawas arti gerftam
بیا باور کن م ی ت ر ا
کتار تو نشسته ام من
ساکت و آرام
نگاهت میکنم از دل
که نقاشی کنم اون دل
بیا آرام بگیر در کتار من
نوازش میکنم دردت را
که تو لایق آن باشی
چقدر لذت داره با اشک هایت
وضو ساختن برای دل
تو رو خواباندن بر سر زانوانی
صدای غش غش هر اون
نوای برای گوش هایت دارد
ندارم هیچ برای تو
ولی دلی دارم که دوست میدارم
و این کافیست برای ما
که از تنهایی در ائیم ...
بگو بگو بگو
بیشتر بیشتر و بیشتر
احساسات تو رو خفه ممکن
داد بزن
گریه کن
یکی کنارت هست همش را خریدار است
بگو ...
بیشتر...
با احساس لطیفت ...
بیا
راحت باش
راحت تر
آفرین
بیشتر
خوبتر
مهربانم ...
می بینم که چقدر خسته ای ...
فقط
و فقط نقاشی هایم را تائید میکنی...
حواست هست
که چه نقاشی می نویسم برایت ...
هر وقت اتگشتان خسته ات را
سراغ تائید کامنتم می بری
احساسم این است که
دستی به سر و روحهم با اینهمه نامهربانی های که بر تو از همین انسانهای رفته است می کشی و
این بعنی تو هنوز ...
مهربان
مهربانیهایت را می ستایم ...
میدانم که سرودن یا که
نوشتن بر تو سخت آید
ولی بر من هم سخت است تو را در این شرایط تنهایی تنهایت بگذارم
مرا تحمل کن
حداقل بگو خب !!!
ahmad aziz
bawar kon daghonam
hala hame mikhan wase 40 beresam
lanatiha nemifahman sakhte
khosh bodam ke hastesh ba digari
haminke nafas mikeshe
ama hala chi
jawab nadadnamo dalil bar ranjha bezar ke az hame ja mibare
سفر با تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
کنار تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو ماندن
دلی خواهد
به وسعت دریــــــــــــــــــــــــــــــا
که تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو موج اون دریایی
که هیچکس از خروشان تــــــــــو
چیزی نمی داند ...
تو مهربانترین م ی ت ر ا
می فهمم چگونه ای ...
چقدر دوست داشتم برایت بودم
در کنارت
و دستهایت را می گرفتم
عرق پیشانی ات را پاک میکردم
بهت دسنمال کاغذی میدادم
تو رو نوازش میدادم
درد را از مغز استخوانهایت می ربودم
گریه ات را می خریدم
جانانه بهت نشون میدادم که م ی ت ر ا عزیزم تو تنها نیستم من پبش توهم عزیزم
م ی ت ر ا عزیزم
یه چند روزی اینجا تعطیله
و من هستم با دنیای مجازی و وبلاگم و وبلاگ شما
م ی ت ر ا ی همیشه دلتنگ ...
اگر خواستم ندا بده تا در کنارت باشم
همه ساعت و روز و شب من برای تو و برای این روزها و شب ها ی سخت ترت
احمد هست در کنارت
نمی دونم دسترسی راحت به تلفن داری و لازمه که بهت شماره موبایلم بدهم یا نه ؟!
به هرحال رو من برایت یه حساب کوچلو باز کن ...
عزیزمی
sakam mehrabon
hatman
wasam shomarato khsosi bezar
سلام عزیزم
آدینه روزت ، آئینه باد
خیلی خسته و دلتنگی ...
پست های شلوغی داری
بیشترتر حاضری
برای استراحت تو هم فکر کن
هر چند در خواب هم ...
کمی به دشت و صحرا بزن
دستم را بگیر تا گرمای تنت یکم پایان نیاد
تو فقط برای امروز نیستی مهربون
فردا هم در راه است
لحظات به سرعت میگذرند
گذشته رفت و گذشت
امروزت را دریاب
عزیزمی
دلم نمآید که برای پست هایت در اونجا نظر ندهم
ولی
دلم هم میخواهد تو اونجا برای تنهایی خودت بدون مزاحمت و کامنت هایمون که شاید گاه گاه تو رو رنجور تر کند برای خودت باشی
هنوز خوب نگرفته ام که چرا منو اینجا هدایت نمودم و تنهایی باید اینجا باهات باشم
اما هیچ میدانی اینجا برایم داره میشه خونه ی من و تو
سقف و اتاق مشترک ما
اینجا بیشتر بوی تو برای من داره
اینجا ما گویی محرم همدیگر میشه
احساس خوبی در اینجا بر من حاکم میشه
فقط اینجاست که احساس میکنم تو رو پیش خود دارم
مگه میشه نو هم این احساس نداشته باشی
بیا عزیزم با هم ...
خواب که باشی من بالا سرت و
چه زیبا ست که یکی باشه موهایت را حتی در خواب برایت شانه کنی و تو
با آرامش و خیال خوش و بدون ترس یدونی یکی برایت هست و نگرانی نیست چند دقیقه اون چشم های زیبایت را بر خودت ببندی
و تمام خیالت این باشه که وقتی خستگی از تنت رفت و چشم هایت را باز نمودی همونی را که در خواب داشتی در بغل تو است و به انتظار تو
و دوباره ...
زیبای من ارام بگیر
یک شبی مـــجنون نمازش را شکست
بی وضـــو در کوچه لیــــــلا نشست
عشــق آن شب مست مستش کرده بود
فـــارغ از جام الستش کــــــرده بود
ســـجده ای زد بر لب درگـــــــاه او
پر زلیـــــــــــلا شد دل پـــر آه او
گفت یا رب از چه خـــوارم کـــرده ای
بر صلیب عشـــق دارم کــــــرده ای
جــــام لیــــــلا را به دستم داده ای
ونــــدر این بـــازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جــــانم می زنـــی
دردم از لیــلاست آنــــم می زنـــی
خسته ام زین عشـــق، دل خونم مکن
من که مـــجنونم تو مجــــنونم مکن
مـــــرد این بازیــچه دیگر نیــستم
این تو و لیـلای تو ... مــــن نیــستم
گــــــــــــــــــــــــــــفت:
ای دیـــوانه لیــــــلایت منـــــم
در رگ پیــــدا و پنهانــت منـــــم
سال ها با جـور لیــــــلا ساخــــتی
من کنارت بـــــــودم و نشناخــــتی
عشق لیــــــلا در دلت انــــــداختم
صد قمــــار عشق یک جــــــا باختم
کــــردمت آوارهء صحرا نـــــــشد
گـــفتم عاقل می شوی اما نـــــشد
ســـــوختم در حسرت یک یا ربـــت
غــــیر لیــــلا برنیامـد از لبــــــت
روز و شب او را صدا کــــردی ولــــی
دیدم امشب با منی گــــفتم بلــــــی
مطمئن بــــودم به مـــــن سرمـیزنی
در حـــــــریم خانــــه ام در مــیزنی
حال این لیــلا که خـوارت کرده بــــود
درس عشقـش بیقرارت کــرده بـــــود
مــــــرد راهش باش تا شاهت کنــــم
صـــــد چو لیــلا کشته در راهت کنـــم
کدامین شب را بیاد داری که بی من بودی
من که شبی را سراغ ندارم غیر از تنهایی با کسی بوده باشم
تو مگر تنهایی من نبودی ؟!
حالا که دیگر نبستی !!!
بیا به آغوش من ...