دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

زندگی


زندگی آنقدرها که به ما گفته بودند جدی نبود
قانونی نداشت مفهومی نداشت 
پاداش خوبی خوبی نبود، جزای بدی بدی نبود
سرگشتگی بود....گمگشتگی بود....تنهایی بود، خاموشی بود

زندگی آنقدرها جدی نبود ما جدی گرفته بودیم....

" گیتا گرکانی "

نظرات 2 + ارسال نظر
احمد-ا 1392/11/25 ساعت 19:50

زندگی فی تفسه نه رنج و مصیبت است و نه شادی و بهجت
زندگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
بک بوم سفید نقاشی است و انسان باید بسیار هنرمندانه با آن بر خورد نماید .

MAMNON AZ WAGHTI KE MIZARI WA BEH MAN SAR MIZANI
MOSHKELE MAN HANOUZ BAGIYE
NEMITONA AX ERSAL KONAM

omid 1392/11/25 ساعت 21:52 http://homeomideman.blogfa.com

مینشینم و تنها شب بر پنجره فرود می آید و شمع ها سو سو میکنند و ورق میزنم کتابهایم را را درباره عشق و نقش تورا بر شعری ناب و پر شو میبینم و اینکه در بیداری تو سبک بالمی آیی خرافه باورانه در خاطرم مانده است که آینه ها آمدنت را درست پیش بینی کرده اند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد