دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

میترسم...


من از عقرب نمى ترسم ولى از نیش میترسم ،
از آن گرگى که میپوشد لباس میش میترسم ،
از آن جشنى که اعضا تنم دارند خوشحالم ،
ولى از اختلاف مغزو دل با ریش میترسم ،
هراسم جنگ بین شعله وکبریت و هیزم نیست ،
من از سوزاندن اندیشه در آتیش میترسم ،
تنم آزاد ، اما اعتقادم سست بنیاد است ،
من از شلاق افکار تهى بر خویش میترسم ،
کلام آخر این شعر یک جمله و آخر هیچ ،
که هم از نیش و میش و ریش ، و هم از خویش میترسم .

نظرات 4 + ارسال نظر

سلام؛از وبلاگتون خیلی خوشم امد. خیلی متفاوته ؛زیباست و به دل می شینه.
یک خواهش دارم .میخواستم بدونم میشه از بعضی از نوشته هات یا از عکسات تو پستام استفاده کنم ؟

بازم سلام ؛چرا از تحصیلاتت چیزی نگفتی؟عالی واقعا عالی بود.تا امروز وبلاگ به این زیبای ندیدم؛احسن خیلی با احساس؛من تقریبا از صبح ساعت 9تا بعد از ظهر ساعت 4 داشتم نوشته های زیبای شما رو می خوندم .فقط ظهر برای نماز رفتم ودوباره آمدم شروع به خواندن کردم.خیلی حرفها ،حرفهای دل من بود. با چند شباهت وچند فرق ،تو عاشقی من هم عاشق ؛من عاشق پسرم و شما ؟؟؟؟ من پسرم رو تو تصادف از دست دادم ولی شما؟؟؟؟؟شباهت اینکه هر دو جای خالی عشقمون رو با تمام وجود احساس می کنیم.

motasefam az in etefaghi ke oftade wasat,gahi hich jor nemishe jlo etefaghato gerft

انقدر مهو نوشته هات شدم که از صبح هیچکاری انجام ندادم.خیلی لذت بردم ،خیلی فقط یک مسله خیلی مهم اینکه از اونجا که من زیاد حوصله نوشتن ندارم،بعضی از نوشته ها و عکسها رو کپی کردم که تو وبلاگم استفاده کنم اگر دوست نداری حتما جوابم رو بده.
پ ن:مشتاقم بدونم شغل و تحصیلات شما رو بدونم.
پ ن:جانا سخن از زبان من می گویی

salam dost aziz mamnon ke waght gozashti wa khondi rahat bash wa har matlabi dost dashtio bardar
shoghlam felan dar hal morkhasi hastam am dar madrese zaban almani kar mikonam albate tajrobe dar karhay dige ham darm
wali kar ba bacheharo bishtar dost daram

ممنون دوست عزیز؛لطف کردید؛شاد باشید و موفق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد