دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

آدمه دیگه


نظرات 2 + ارسال نظر
omid 1392/03/29 ساعت 21:48

این شب‌ها خواب به سراغ‌م می‌آید که آزارم دهد… که جای خالی آدم‌های زندگی‌ام که رفتند و تکه‌‌ای از وجودم را با خودشان بردند یادم بیندازد…که بگیردشان جلوی چشمانم و بگوید: هاها ، بیا… دست‌م را که دراز کنم…جا خالی بدهد و بگوید کور خوانده‌ای…
این شب‌ها خواب‌هایم موسیقی بک‌گراند دارد حتی…موسیقی‌اش را میشنوم وقتی برای بدست آوردن‌ش می‌جنگم…فکر میکنم که چه کنم… غصه میخورم… خیره می‌شوم… بو میکشم… گاهی خبیث میشوم… آه میکشم… درمانده و شاکی می‌شوم… حسرت میخورم… خواب را با بیداری مقایسه میکنم…دل‌تنگ میشوم… بیدار که میشوم ایرفون‌م را فرو میکنم درون گوش‌هایم ، همان موسیقی خاص بک‌گراند خواب‌م را پلی میکنم… زُل میزنم به سقف… گم می‌شوم در هیچ…
این شب‌ها ، خواب روح‌م را میخورد، می‌جوَد ، تُف می‌کند روانی

mohajer 1392/03/30 ساعت 00:28

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد