دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

۱۰۰۰ بغل

واحد ِ دل تنگی ... بغل است ... هزار بغل ... دل تنگتم .

نظرات 1 + ارسال نظر

کاش خدا از پشت اون ابرها میومد بیرون...
و محکم گوشمو میگرفت و میکشید و میگفت:
آهــــــــــــــــــــــــــــــــــای
همینی که هست انقدر غر نزن...
بعد یواشکی چشمک میزد و میگفت:
غصه نخور،همه چی درست میشه...

سلام - وقت بخیر - یجورایی اول و آخر وبلاگ را سرک کشیدم ، باشد که به زودی دلتنگیهاتون به پایان برسه :-)

اگه نتونستی اس ام اس کنی یا توی چت تایپ کنی یا پای تلفن بگی یا نتونی روی دیوار فیسبوک بنویسی ، هر از گاهی برای خودت زمزمه کن ک :

نگـــــــران نباش،
حــــال مـــن خـــــــوب اســت بــزرگ شـــده ام …
دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم
آمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش ” زندگیست ”
آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای ” نبــودنـت ” تنگ نشــــود…
راســــــتی، بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم…
” حــــال مـــن خـــــــوب اســت ” … خــــــوبِ خــــوب


در کل امیدوارم با تنی سالم ، همیشه موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد