دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است  دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من  نه این که مرا شعر تازه ای نیست  
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست          
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غرل شبیه غزل های من شود              
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی ترا کنار خود احساس می کنم       
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است

 

نظرات 1 + ارسال نظر
.omid 1391/05/17 ساعت 17:33 http://omid160.blogfa.com/

سال هاست که تو رفته ای

از این دیار...

و من

مجنون وار سر به بیابان گذاشته ام

اما پیدایت نکرده ام

حالا ده سال از آن تاریخ گذشته است

برای خودم کسی شده ام!!

اگر به کسی نگویی

دیری است که رئیس اداره مجنونانم...!

و امروز دستور دادم

چشم هایت را

روی دیوار نقاشی کنند

تا دیگر به فکر فرار نیفتی!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد