دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

برگرد

باز است کتاب کهنه درد

غمنامه کوچِ تلخ یک مرد

هر واژه کنار یک ستاره

در پاورقی نوشته: برگرد

نظرات 3 + ارسال نظر
.omid 1391/04/08 ساعت 00:38 http://omid-am.blogfa.com

یکروز به خود گفتم اگه روزی با یه غریبه ببینمش همه شهر را به اتش میکشم اما امروز برای دیدنش کبریتم روشن نمیکنم

.omid 1391/04/08 ساعت 00:44 http://omid-am.blogfa.com

.... وباز پس از مدت ها....

از نزار به دوست که مقدس است نامش :

نمی توانم نامت را در دهانم


و تو را در نهانم بپوشانم


گل با عطرش چه می کند؟


گندمزار با خوشه اش؟


با تو سر به کجا گذارم؟

وقتی مردم


در حرکت دست هایم


در آهنگ صدایم

در توازن گام هایم تو را می یابند!


کجا پنهانت کنم؟

تو قطره بارانی بر پیرهنم


دکمه ای درخشان برآستینم


کتابی کوچک در دستم


و زخمی کهنه بر کنج لبم


با این همه فکر می کنی پنهانی و به چشم نمی آیی؟

مردم از عطر لباسم می فهمند

معشوق من تویی


از بوی تنم می فهمند


با من بوده ای


از بازوی به خواب رفته ام می فهمند که زیر سر تو بوده


دیگر نمی توانم پنهانت کنم

از درخشش نوشته هام می فهمند برای تو می نویسم


و از شادی قدم هایم شوق دیدن تو را


و از انبوه گلهای لبم بوسه های تو را


چطور می خواهی زندگی تغزلی مان را


از حافظه گنجشک ها پاک کنی؟


و قانع شان کنی که این خاطرات را انتشار ندهند؟


کجا پنهانت کنم؟



معشوق من تویی....

.omid 1391/04/08 ساعت 00:46 http://omid-am.blogfa.com

دارد عادتم می شود

که با دلهره تو را ببوسم

مثل ِ گنجشک ها

که هرگز آسوده از زمین دانه بر نمی چینند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد