دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

تو را...

گیرم کسی پیدا شود ...
زیبا شود دنیای من...
کی می رود از یاد من ..
اینکه تو را...
کم داشتم !

نظرات 4 + ارسال نظر
.omid 1391/04/05 ساعت 11:15 http://omid-am.blogfa.com

کمکمک پیدا شود چشم سیاهش تا سحر
کمکمک دریا شود رگباراشکم زین خبر

کمکمک زلف پریشانش پریشانی برد
کمکمک شادی رسد روزی بر این چشمان تر

.omid 1391/04/06 ساعت 00:41 http://omid-am.blogfa.com

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی

تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس ازِ یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید

با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم

گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس

غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

نمی دانم چرا ؟

نمی دانم چرا ؟ شاید خطا کردم

و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا ، تا کی ، برای چه ،

نمی دانم چرا ؟

شاید به رسم و عادت پروانگی مان

باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

با سلام
جالب بود به کلبه اشعارمن هم سر بزن
به امید دیدار

مهاجر 1391/04/08 ساعت 17:11

واقعا !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد