دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

یک روز خزان پاییزی پرستویی را دیدم در حال مهاجرت
به او گفتم : چون به دیار یارم می روی به او بگو دوستش
دارم و منتظرش می مانم . بهار سال بعد پرستو نفس نفس
زنان آمد و گفت : دوستش بدار ولی منتظرش نمان...

نظرات 3 + ارسال نظر
.omid 1391/03/21 ساعت 20:01 http://omid-am.blogfa.com

خــــُداے من... اَگـــــر بــِشکَــند اینــ بُغــضِــ گِـــره خـــورده

نَــ عَرشــ و نَــ فَرشــ

هیچــ یِکــ را نــــِمے خواهَـــــــــــمــ

تَنــــــــــــهآ گرمے ِ نِــــــگاهَتــــ را مے خواهــَـــــــــــمــ

کــ بپـــــوشآنَد سَـــردے ِ دِلَــمـــ را ...

.omid 1391/03/21 ساعت 20:03 http://omid-am.blogfa.com

اگر ماه بودم به هرجا که بودم

سراغ تورا از خدا می گرفتم

وگر سنگ بودم به هرجا که بودی

سر رهگذار تو جا می گرفتم

اگر ماه بودی به صد ناز شاید

شبی بر لب بام من می نشستی

وگر سنگ بودی به هرجا که بودم

مرا می شکستی مرا میشکستی

.omid 1391/03/21 ساعت 20:13 http://omid-am.blogfa.com

هر بار که‌ تو می خندی،

تعادل این شهر به‌ هم می خورد...

اما تو بخند

زندگی را برای از نو ساختن بهانه‌ای باید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد