دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

زن اگر زن باشد.....

حالا تو هی بیا بگو مرد‌ها پررو می‌شوند...
زن باید سنگین و رنگین باشد
باید بیایند منت بکشند و...

من می‌گویم زن اگــــــر زن باشد
باید بشود روی عــــاشقیش حساب کرد
که باید عاشقی کردن بلد باشد
که جـــــــــا نزند
جا نماند
جا نگذارد.

هی فکر نکند به این چیزهایی که
عمری در گوشش خوانده‌اند که زن ناز و مرد نیاز.
که بداند، مرد هم آدم است دیگر
گـاهی باید لوسش کرد
گاهی باید نـازش را کشید
و گــاهی باید به پایش صبر کرد...

حتی من می‌گویم زن اگر زن باشد از دوستت دارم گفتن نمی‌ترسد.
تو می‌گویی خوش به حال زنی که عــاشق مردی نباشد،
بگذار دنبالت بدوند.
و من نمی‌فهمم اینکه داری ازش حرف می‌زنی زندگــی است
یا مسابقه اسب دوانی.

و من نمی‌فهمم چرا هیچ کس برنمی دارد بنویسد از مردهــا...
از چشم‌ها و شــانه‌ها و دستهایشــان
از آغوششان
از عطر تنشـان،
از صدایشــان...
پررو می‌شوند؟
خب بشوند.
مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفته‌ایم؟
مگر ما به اتکــاء همین دست‌ها
همین نگاه‌ها
همین آغوشهـا، در بزنگاههای زندگی
سرِپا نمانده‌ایم؟...

من راز این دوست داشتنهای پنهـانی را نمی‌فهمم.
من نمی‌فهمم زن بودن
با سنگین رنگین بودن
با سکوت
با انفعال چه ارتباطی دارد؟!؟

من بلد نیستم در سـایه، دوست داشته باشم
من می‌خواهم خواستنم گوش فلک را کر کند.
من می‌خواهم
مَردَم
حتی اگر مردِ من هم نبود
دلش غنج بزند ازاینکه
بداندجایی زنـــی دوستش دارد.....
نظرات 8 + ارسال نظر
.omid 1391/03/19 ساعت 01:20 http://omid-am.blogfa.com

دلـــــتــــنــــگــــــی پــــــیــــچـــیـــــــــده نــــــیــــســــــتــــــــ . . . !
یــــــکـــــــ دل . . . ! یــــــکـــــــ آســـــــمـــــان . . . ! یــــــکـــــــ
بــــــغـــــض . . . ! و آرزو هــــــــای تـــــــــرکـــــــ خـــــــورده . . . !

بـــــــه هــــــمـــــیـــــن ســـــــادگـــــــی . . . !

friends 1391/03/19 ساعت 05:02 http://friends.blogsky.com

این نوشته رو ذخیره میکنم و یه روزی به نام و لینک شما تو وبلاگم میگذارم

.omid 1391/03/19 ساعت 11:45 http://omid-am.blogfa.com

گذشته که حالم را گرفته است...اینده که حالی برای رسیدنش ندارم...و حال هم حالم را بهم می زند...چه زندگی شیرینی!

.omid 1391/03/20 ساعت 00:42 http://omid-am.blogfa.com

دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…

.omid 1391/03/20 ساعت 13:31 http://omid-am.blogfa.com

ـیا آخرین شـاهکـارَت را بیـبین

مـُجسمـه ای با چـِشمانـــے بـاز

خـیره به دور دسـت شـاید شَرق شـاید غَرب

مبهـوت یک شـِکست ، مغلوب یک اتِفاق

مصلوب یک عــِشق ، مفعول یک تاوان

خـُرده هایـَش را باد دارد میبـَرد

و او فقـط خاطراتـَش را مُحکم بَغل گـِرفته

بیـا آخرین شاهکارت را بیبین مـُجسمه ای ساخـته ای به نـام " مـَن"‌

.omid 1391/03/20 ساعت 13:34 http://omid-am.blogfa.com

چقدرسخته گل ارزوهاتو توی باغ دیگرب ببینی و هزار بار توی خودت بشکنی و انوقت اروم زیرلب بگی گل من باغچه ی نو مبارک

.omid 1391/03/20 ساعت 19:58 http://omid-am.blogfa.com

سلام خوبی ؟

.omid 1391/03/21 ساعت 01:47 http://omid-am.blogfa.com

کوک کن ساعت خویش

اعتباری به خروس سحری نیست دگر

دیرخوابیده و برخاستنش دشوار است

کوک کن ساعت خویش

که موذن شب پیش

دسته گل داده به اب
ودراغوش سحر رفته به خواب

کوک کن ساعت خویش
که سحرگاه

بقچه در زیربغل راهی حمامی نیست
که تو از لخ لخ دمپایی و تک سرفه او برخیزی

کوک کن ساعت خویش
که دراین شهر دگر مستی نیست

که تو وقت سحر انگاه که برمیگردد
ازصدای سخن و زمزمه زیر لبش برخیزی

کوک کن ساعت خویش

اعتباری به خروس سحری نیست دگر

ودراین شهر سحرخیزی نیست دگر


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد