دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

همسفر

کوله بارم بسته  ...
کفشها وسوسه ی پای به رفتن دارند ...
گامهایم خسته ...
ولی از ماندن من بیزارند ...

میروم همسفر راه شوم ...
که دمی پاک ز هرم نفس آه شوم
می گریزم از صبر ...
که دل از آن ریش است ...
باز می اندیشم ...
سفری در پیش است ....

راه اینبار به من می گوید:
که به بیراهه بزن تا برسی ...
مقصدم دور و مسیری تاریک
و چه صعب و باریک ...
راه از چاه هویدا تر نیست
غصه ای نیست ولی  ...
آسمان نزدیک است.

می سپارم همه ی مردم چشمانم را
به نگاه مهتاب ...
که نمود است طلوع ...
آنطرفتر ... در آب ...

همه ی عمر " سفر " راهم شد
همدم آهم شد ...
حال من چون الف راه شدم
راه چون باد شده ...
من چنان کاه شدم ...
و نمی دانم من ...
که کجا مقصد و مقصود من است
و فقط دانستم ...
راه می پیمایم ... پس هستم .

باز هم مرغ دلم می گوید :
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم ...
ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ...
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم ...

نظرات 3 + ارسال نظر
.omid 1391/03/01 ساعت 01:10 http://omid-am.blogfa.com

آهسته تر بیا
غوغا نکن که دلم
با شور دردناک نفس های گرم تو
بی تاب می شود .

آهسته تر بیا،دلواپسم نکن،
برای خاطره بازی
فرصت ، همیشه هست .

وقتی تو می رسی
احساس می کنم
سکوت می شکند
ثانیه ها گرم می شوند
فاصله ، از لای انتظار پنجره
فرار می کند
آغوش می شود تمام تنم از نگاه تو

جایی برای کلام نیست
خاطره ، خود با تمام آنچه هست
میان چشم های عاشق ما
حرف می زند
و آرام
برگ می خورد وقتی تو می رسی

زندگی ، با تو می رسد
لبخند ، با تو می رسد
احساس می کنم
جایی ، میان پلک های مدام اضطراب
برای ما ساخته اند

احساس می کنم
ما را درون هاله ای از عطر و آرزو
انداخته اند .

وقتی تو می رسی
عاشق تر از همیشه ی حرف ها،حرف می زنم
شیرین تر از همیشه ی بغض ها،بغض می کنم

وقتی تو می رسی
من، به تمام آنچه دوست دارمَش
می رسم...!

و می اندیشیدم ...

دل من تنگ ... به اندازه ی یک مشت شده ...

و دگر مشت دلم ...

پیش مشت دل تو وا شده است ...

و چه آهنگینم ...

که دلم با تو هم آوا شده است ...

.omid 1391/03/01 ساعت 01:11 http://omid-am.blogfa.com



منم مجنون...... منم افسون.....
منم خسته از این لحظه


تویی لیلی!! تویی سیلی!!
روانی از پس پرده!!


منم عاشق.... منم سارق.....
منم دیوانه خسته


تویی معشوق!! تویی افسوس!!
تویی سراب پیوسته!!


منم فرهاد..... تویی شیرین...
بزن تیشه به این قلبم نباشی در پی مرگم


بیا آرش!! بیا رستم!!
کمان گیر و بزن دردم!!!!
ندارم نوشدارویی
فدایت این جان و قلبم
فدایت این جان و قلبم

و می اندیشیدم ...

دل من تنگ ... به اندازه ی یک مشت شده ...

و دگر مشت دلم ...

پیش مشت دل تو وا شده است ...

و چه آهنگینم ...

که دلم با تو هم آوا شده است ...

.omid 1391/03/01 ساعت 01:12 http://omid-am.blogfa.com

تنها بودن سخت است
این که از هر طرف رانده شوی دیوانه کننده است
این که هیچ کس تو را نفهمد مر گ آور است
و من تنها مرده ی دیوانه ای هستم
که آرزوی دیدن تو را می کنم
آری تو
تو که گوش می کنی و هیچ نمی گویی
و من سال هاست که شب ها به امید دیدن تو در رویا،
می خوابم
و اما تو ...

پس کی به این خواب های بی خوابی ام می آیی
به شب های بیداری ام
و
به اشک های ناتمامم
نگو که دوباره دلم شکست و به سویت آمدم
نگو که وقتی خوشم شکرت نمی کنم
که تو دروغگو نیستی!
می دانم که جزای گناه از یاد بردن تو عشق است
و من
که تنها مرده ی دیوانه ام
از تو هر دو را می خواهم
هم عشق را
و هم تو را

کاش میدانستی ...

که درون دل غم هایم کیست ...
و چه بر من رفته ...
و چه از من باقیست ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد