دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

برای........

بگذار از چشمت

آیه ای بر دارم

بنویسم  با عشق

سر در ایوانم

بگذار از دستت

بوسه ای بردارم

تا همیشه دستم

بوی سبزی رفاقت بدهد پیوسته

بگذار در گوشت 

شعری از فصل غریبی بسرایم که
تو باور داری

بگذار تا سرخود را  را بنهم بر شانه ت

شانه هایی که شود مامن دلتنگیها

و همانجا گاهی

آنقدر گریه کنم  با هق هق

تا بگویی بس کن

گریه  حدی دارد

سر خود بردارم  

ودر ان هنگامه...............

شوری اشک منو طعم  خوش بوسه تو  

باز    پایان   ببرد   ساعت    دلتنگی را .......

نظرات 2 + ارسال نظر
.omid 1391/02/27 ساعت 13:40 http://omid-am.blogfa.com

گنجشک می خندید از اینکه من هر روز بدون دریافت پولی برایش دانه میریزم
و من میگریستم به اینکه حتی گنجشک هم محبت مرا از سادگی ام می پندارد

.omid 1391/02/27 ساعت 14:00 http://omid-am.blogfa.com

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران

گذشتم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان با دگران وای به حال دگران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد