دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

به من بده

شب شد خیال آمدنت را به من بده
حسِ عزیز در زدنت را به من بده

امشب شبیه عشق رها شو درون من
روحِ شگرفِ بی بدنت را به من بده

ای مثل صبحْ آمده از لمـسِ آفتاب
من سردم است پیرهنت را به من بده

اینجا میان موزه‌ی شب خاک می خورم
یک شب هوای پرزدنت را به من بده

من با تو گفتن از تو ، تو را دور می شوم
ای من ، منِ همیشه ،من ات را به من بده
...
حرفی نمانده است ، ولی محضِ یک حضور
فریادهای بی دهنت را به من بده

مردن مرا نشانه‌ی تلخی ست ، بعد از این

نامِ قشنگِ زیستن ات را به من بده .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد