دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

دشنه ....

از هیچ کس نپرسیدم

هیچ کس جرات نکرد

ساز مخالفی بزند

دشنه را تا انتها در سینه ام فرو کردم

 حماقتی که هنوز

با هر تکان کوچکش

  درد می کشم .

در بند بند کتاب رسالتش

در طول  سالها

نفرت .........

 تنها آیه ای است

که  تکرار میشود  .

 

.................................

 سالها با دشنه ام مهربان بودم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد