دلتنگی های میترا در آلمان
دلتنگی های میترا در آلمان

دلتنگی های میترا در آلمان

دلم گرفته است

آدمهایی که واقعا می روند هیچ وقت چمدان ندارند ...
این داستان کشیدن چمدان از زیر تخت
و پرت کردن لباسها از کمد فقط مال آدمهایست
که دیر یا زود یا بر می گردند و یا با آرزوی برگشتن زندگی می کنند
وگرنه دل بریده بویی از گذشته را هم لایق بردن نمی بیند.
آدمهایی که واقعا می روند
صدا به اندازه داد زدن ندارند ...
این داستان دعواهای بلند و کش دار،منت های بی دنباله فقط مال آدم هایست که بی آنکه بخواهند می روند ،می روند و اگر قول دادن و خوب شدن را بلد باشی زود برمی گردند وگرنه دل بریده قدر کلمه هم ،هم صحبت لایق ندارد.
آدمهایی که واقعا می روند
دنبال خراب کردن چیزهای مانده نیستند ...
جار زدن و رسوایی پیش دیگری فقط مال آدمهاهایست
که هنوز به ماندن خود امید دارند
وگرنه دل بریده بخیل هیچ کجای زندگی کسی نیست ...

یک روز می‌رسد

یک روز می‌رسد

که دیگر جایی نیست

تا از خودت به آن فرار کنی
چمدانت را باز می‌کنی

کنار یکی از همین دیوارها

اتراق می‌کنی
کنار یکی از همین رنجهای کهنه

یکی از همین زخمهای قدیمی
می‌نشینی و

پایت را در رودخانه‌ای می‌کنی

که سالهاست از تو گذشته...

رودخانه‌ی بی خانه‌ای

که دیگر هرگز رود نمی‌شود

و رودی که هرگز دیگر تکرار...

تکلیـفـ هـر شـب


دلتنگـی تکلیـفـم را مشخـص کـردهـ !

هـر شـب

یـک بغـض از تـو گـریستـن . .

بعد از خداحافظی ات
من ،
من نبودم
بم بودم،
بعد از زلزله !

کسی چه می داند
در سر حلزون پیری که
ساعت 5 صبح
خودش را
زیر اولین کفش خیابان انداخت،
چه می گذشته است ...

خود کرده

از منست این غم که بر جان من است
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست

ممکن نیست

عاشق زنی مشو که می‌خواند
که زیاد گوش می‌دهد
زنی که می‌نویسد
عاشق زنی مشو که فرهیخته است
افسونگر، وهم‌آگین، دیوانه
عاشق زنی مشو که می‌اندیشد
که می‌داند که داناست، که توانِ پرواز دارد
به زنی که خود را باور دارد
عاشق زنی مشو که هنگام عشق ورزیدن می‌خندد یا می‌گرید
که قادر است جسمش را به روح بدل کند
و از آن بیشتر عاشق شعر است
(اینان خطرناک‌ترین‌ها هستند)
و یا زنی که می‌تواند نیم ساعت مقابل یک نقاشی بایستد
و یا که توان زیستن بدون موسیقی را ندارد
زنی که از سیاست سر در می آورد
زنی که از بی عدالتی بیزار است
عاشق زنی مشو که بازی های توپی و فوتبال را دوست دارد
زنی که فارغ از ویژگی های صورت و پیکرش، زیباست
عاشق زنی مشو که پُر، مفرح، هشیار، نافرمان و جواب‌ده است
که پیش نیاید که هرگز عاشق این چنین زنی شوی
چرا که وقتی عاشق زنی از این دست می‌شوی
که با تو بماند یا نه
که عاشق تو باشد یا نه
از این‌گونه زن، بازگشت به عقب ممکن نیست
هرگز

ﺧﺪﺍﯾﺎ!!!!

ﺧﺪﺍﯾﺎ!!!!
ﻣﻦ ﻣﯿﮕﺬﺭﻡ،
ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﻧﮕﺬﺭ !
ﺍﺯﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ،
ﺍﯾﻦ ﺑﻐﺾ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﺍﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ!!!

ســهم مـن

با تو بودن را تصویر کردم…
بی تو بودن را، تجربه !
این بود ســهم مـن از رویــــا تا واقـعــــــــیــت.


چقدر دلتنگ حضورت هستم...کاش تصویرت نفس می کشید...

ﻣُﺮﺩﻩ؟؟؟

ﮔﻔﺖ : ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯼ ﻭ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﺮﺩﻩ !
ﻣُﺮﺩﻩ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣُﺮﺩﻥ، ﺯﺑﺎﻥِ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﻥ !!!

تاوان

باید یاد بگیرم تا وقتی از عشق کسی مطمئن نشده‌ام،
با او خاطره‌ای نسازم.
چرا که تاوان خاطرات جنون است و بس !!